پرستو کوچولو

بهتر شدن لنا

امروز سومین روزیه که لنای قشنگم داره داروی جدیدشو مصرف می کنه احساس می کنم که یک کمی بهتر شده خدا کنه همینجور باشه و ادامه پیدا کنه چند روزیه که فقط کارم شده رفتن به این سایت و اون سایت پزشکی و درباره مریضی تو مقاله خوندن یک چیز هایی یاد گرفتم و با دکترتم صحبت کردم و اونم راهنماییم کرد الانم که سرمای سختی خوردی و داری آنتی بیوتیک مصرف می کنی از صبح داشتم کار خونه می کردم و بالا خره امروز تونستم یک کمی آشپزخونه رو تمیز کنم البته تعجب نکن تو همچنان آتیش می سوزوندی ولی صبح دختر همسایه اینجا بود خاله مینا رو می گم شاید روزی که این وبلاگو می خونی دیگه اونو نشناسی خلاصه اون اومد و تو رو نگه داشت منم به کارام رسیدم امروز یک شیرین کاری جدیدم یاد گرف...
22 شهريور 1390

مریضی لنای عزیزم

سلام نمی دونم چند وقت بود که نمی تونستم به وبلاگ لنای عزیزم سر بزنم  چون هم کامپیوترمون خراب بود وهم اینکه اوضاع خوب نبود.تو این  چند وقت اتفاقات زیادی افتاده که خوب نبودن اول اینکه پدر بزرگم فوت شد و از این موضوع خیلی ناراحت شدم بعد از اون هم موضوعی که واقعامن و بابای لنا رو ناراحت کرده اینه که متاسفانه لنای عزیزم تو هفته گذشته دچار تشنج شد وهنوز علتش مشخص نیست سی تی اسکن چیزی نشون نداد وحالا باید آزمایش خون بدیم تاعلتش مشخص بشه منو رامین خیلی به خاطر این موضوع ناراحتیم اگرچه دکتر گفته چیزی نیست ولی من واقعا دارم دیوونه می شم خبر دیگه اینکه لنا پنجمین دندونش را هم در آورد و خیلی بی قراری میکنه شبها تا دیروقت بیداره و مرتب جیغ می...
17 شهريور 1390

بدون عنوان

سلام دختر نازم امروز که برات می نویسم خیلی ناراحتم چون تو با وجود مصرف داروهای جدید بهتر نشدی و باز هم اون حالتها رو داری هر چی بیشتر می گذره بیشتر شک می کنم که این حالت تشنج هست یا نه چون تا حالا سه جور دارو استفاده کردی ولی اثر نکرده شاید به قول دکتر خودت،دکتر پوستی احتمال سرگیجه هم ممکنه باشه خدا می دونه که هر روزی که این حالت بهت دست می ده احساس می کنم که دنیا روی سرم خراب می شه شبها هم که خیلی بد می خوابی و همش بی قراری ومنم بخاطر همین خوابم نمی بره و تا صبح بیدارم و خوابم نمی بره برای همین مجبورم که صبح دیرتر بیدار شم کاری که اصلا دوست ندارم از فردا قراره که داروی جدیدتو شروع کنم و نمی دونم که بهتر می شی یا نه استرس داره دیوونم می کن...
17 شهريور 1390

بدون عنوان

سلام عسل مامان ما دیروز از کرج برگشتم دو سه روز بود که برای بردن لنا پیش دکتر اشرفی به کرج رفته بودم خلاصه اینکه وقتی دکتر لنا رو ویزیت کرد و فهمید که داروها اثر نکرده داروی لنا رو عوض کرد و گفت مدت یک هفته ان داروی جدیدو بهش بدین اگر خوب شد همینو ادامه بدین در غیر اینصورت داروی بعدی رو به اون اضافه کنید دکتر می گفت تشنج های خفیف مثل موضوع لنا خیلی سخت به دارو جواب می دن بنابراین باید داروهای مختلف رو روی بچه امتحان کنم تا ببینیم به کدوم جواب می ده خلاصه من خیلی ناراحت شدم الانم هنوز خوب نشده با اینکه داروی جدید داره م خوره ولی هنوز هم بهتر نشده جالب اینجاست که توی مدتی که ما توی کرج بودم لنا اصلا اون طور نشد ولی تا رسی...
14 شهريور 1390

شیطونی لنا

سلام امروز اومدم تا از شیرین کاری های دختر گلم بگم البته شیرین کاری که نمی تونم بگم باید بگم خرابکاری لنا فوق العاده شیطون شده ومن بدبخت تنهایی اصلا از پسش بر نمیام مرتب باید توی خونه دنبالش برم و ببینم چی رو بر می داره ومی زاره توی دهنش یا اینکه چی رو می خواد بشکنه الان می فهمم که بچه چه قدر سخته تازه وقتی می زارمش توی روروئک گریه میکنه و میگه منو نزار اون تو تازگی هم که یاد گرفته از روروئک می یاد پایین البته با سر خدا به خیر بگذرونه چون یک لحظه می بینم که لنا سرش روی زمینه و پاهاش روی روروئک گیر کرده تصورشو بکن که آدم چه حالی بهش دست می ده تازگیی هم قربونش برم یاد گرفته که همه چیزو می گیره و بلند می شه می ایسته و چون زیاد تعادل نداره امک...
30 مرداد 1390

شروع سوپ لنا

سلام قشنگ مامان من این روزها کارم زیاده و نمی تونم هر روز به وبلاگ دختر نازم سر بزنم از اینجا باید بگم که وقتی براش سوپ دادم زیاد دوست نداشت البته اول سوپ مرغ بود وقتی دیدم که هر قاشق و که بهش می دادم با فشار زیاد و بسیار ماهرانه می داد بیرون و اصلا دوست نداشت برای همین از دیروز سوپ لنا رو با گوشت گوسفند درست کردم و پیاز رو هم حذف کردم اینبار سوپ و تف نمی کرد ولی گوشت و مواد داخلشو توی دهنش جمع می کردو فقط آبشو می خورد حالا می خوام چند بار امتحان کنم تا ببینم که چه طور می شه ولی به فرینی همچنان علاقه نشون می ده و خیلی دوستش داره چیزی که راجب لنا جالبه اینه که بعد از خوردن فرینی بجای اینکه سیر بشه بیشتر گرسنه می شه و شیر...
30 مرداد 1390

بدون عنوان

سلام عزیز مامان وروجک کوچولوی من حالا که وقت کردم بیام بنویسم زیاد تعجب نکن چون تو خوابی و شیطونی نمی کنی امروز رفتم و عکسهای بچگیمو از زمان تولدم تا بعد در آوردم می خواستم ببینم که تو بیشتر شبیه کی هستی می دونی کپی برابر اصل خودمی با کمی تفاوت چون دهن و دماغ تو از من کوچیکتره و قشنگتره منم اون چال روی چونت و ندارم خیلی هم شبیه دایی سعید هستی البته بچگی دایی باوجود تفاوت در بینی و دهانت ولی چشم و ابرو و حالت صورت همونه صافی موهاتم به بابات رفته چون موهاش خیلی صافه کلی با بابات خندیدیم وقت عکسهای بچگیمو دیدیم خوب بگذریم ،دیروز با خاله لادن حرف زدم می گفت که وقتی لنا رو برای دکتر آوردی تهران باهم بریمو از هیربد و لنا توی آتلیه عکس بگیریم تا ...
30 مرداد 1390

بدون عنوان

سلام دوباره بعد از چند روز تونستم بیام و به وبلاگ دختر نازم سری بزنم تو این مدت خیلی اتفاقها افتاد لنا دوباره اون حالت تشنج بهش دست داد واین دفعه خیلی شدیدتر از قبل بود و احتمالا به خاطر تشخیص غلط آخرین دکتری بود که لنا رو ویزیت کرد چون اون دکتر گفته بود که هیچ مشکل وجود نداره و قرصها فنوبار لنا رو قطع کنید خلاصه چند روز پیش بود که لنا ساعت 12 شب اون حالت شد و این دفعه خیلی شدید تر بود وکاملا محسوس بود من ورامین حسابی ترسیدیمو بردیمش بیمارستان اطفال خلاصه بعد از کلی آزمایش لنا رو بستری کردن که ای کاش نمی کردن چون اونجا بچمو کردن موش آزمایشگاه نه آزمایشها و نه سی تی اسکن هیچی نشون نداد و همه می گفتن که بچه هیچ مشکلی نداره ما هم که مرتب م...
24 مرداد 1390