سیسمونی
عزیز مامان می خوام برات از وقتی بنویسم که توی شکم مامانی بودی اون موقع من و تو با هم می رفتیم و خرید های سیسمونی تو رو می کردیم می دونی هرروز دنبال یک چیزی بودیم مخصوصا که مامان دست تنها بود و مامان بزرگت اینجا نبود که کمک کنه البته باید اینم بگم که کل بودجه سیسمونی رو مامان بزرگ داد و خیلی از چیزها رو هم خودش از آلمان برات فرستاد. واقعا دست پدر بزرگ و مادر بزرگت درد نکنه. خلاصه آخرش سیسمونی خیلی خوشگلی برات درست شد و همه چیز کامل بود. واینم باید بدونی که هر تکه از وسایل اونو با عشق برات خریدم و خیلی از شبها که خوابم نمیبرد توی اتاقت می رفتم و وسایلو و لباساتو نگاه می کردم و قربون صدقشون می رفتم. حالا می خواهم چند ...
نویسنده :
سارا
11:38