لنا دیگه به مهد نمی رود
سلام چند وقته که اصلا حوصله نوشتن ندارم و دیر به دیر می یام الان که می نویسم رامین در حال پوست گرفتن هویجه برای آب گیری، که لنا خانم میل کنن از وقتی که فهمیدیم چشم لنا ضعیف شده برنامه هر شب رامین همینه بیچاره انقدر هویج پوست گرفته و اب گرفته که فکر کنم شغلشو عوض کنه بهتره ،لنا هم که کنار باباش نشسته و داره سر به سر رامین می ذاره تازه دستشم با چاقو برید انقدر که خانوم فضوله و با همه چیز کار داره فردا قراره برم مهد مسخره لنا و وسایلش و تحویل بگیرم اصلا حسشو ندارم می ترسم دو باره عصبانی بشم و نتونم خودمو کنترل کنم البته قراره بامامان حامی بریم اینجوری بهتره اصلا دلم نمی خواد ریخت معلمو مدیرشو ببینم راستی اینم یادم رفت بگم که معلمش زنگ زد به م...
نویسنده :
سارا
12:29