دختره مهربونم
سلام قشنگم دختر مهربونم دوباره آخر هفته ست و من و تو بازهم با هم تنهاییم عسل مامانی همدم تنهایی های مامانش شده حوصلمون خیلی سر رفته ونمی دونیم چیکار کنیم بابات همین الان اس زد که داره حرکت میکنه و انشالله فردا ساعت 8 صبح اینجاست دیشب مامانی و دخترش خونه بابا بزرگ بودن من معده ام خیلی درد می کرد سرمو روی دستم گذاشته بودم که تا دختر عسلم منو دید وسط بازی با بابا بزرگ و پسر عمه اش بازی رو ول کرد اومد مامانی شو سفت گرفت بغلش و هی منو بوس می کرد و می گفت مامان مامان الهی بمیرم بچه ام نگران شده بود تا مطمئن نشد که حالم خوبه نرفت دوباره دنبال بازی الهی مامان فداش بشه دختر مهربونم مامانت اگه تو رو نداشت چیکار می کرد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی