پرستو کوچولو

هزار روز از تولد فرشته کوچولوم می گذره

1392/5/1 10:24
نویسنده : سارا
830 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

دیروز هزارمین روزی بود که دختر قشنگم قدمهای خوشگلشو تو زندگی من و باباش گذاشت هزار روز با همه سختی ها و استرس ها خوشی و ناراحتی هاش گذشت وقتی با خودم فکر می کنم باورم نمی شه که این همه مدته که مادر شدم و این همه روزه که شبها خواب راحت نداشتم و بیشتر روزهاشو با استرس برای سلامتی عزیزم گذروندم حتی همین الان لنا مهده و من با کلی سلام و صلوات و صدقه و آیـه الکرسی بدرقه کردمش ولی بازهم دلم پیش اونه بخاطر این روز قشنگ (که ناگفته نمونه که خاله لادن این موضوع رو به من یاد آوری کرد)با دخترم و رامین یک جشن کوچولوی سه نفری گرفتیم و یک کیک نسبتا کوچولو خریدیم و با هم دیگه خوردیم و از لنا هم چند تا عکس خوشگل گرفتم لنا انقدر ذوق کرده بود که خدا می دونه وقتی با هم به قنادی رفتیم که کیک و بخریم تا فروشنده فیش و بده که ببرمو حساب کنم  تا کیک و تحویل بگیرم لنا قنادی رو روی سرش گذاشته بود انقدر که گفت مال منه بده ببرم بخورم چقدر هم بخورشه هی گفت و گفت که آخر فروشنده کیک و داد دستمو گفت بگیرین برین صندوق لازم نیست فیش و بیاری دیگه همه از دستش از خنده روده بر شده بودن منم واسه دخترم دو سه تا کادوی کوچولو خریدم.

از اتفاق بدی که تو این چند وقت افتاده و منو نگران کرده اینه که تقریبا چهار ماه پیش لنا داشت آبمیوه می خورد که طبق معمول مشغول در آوردن نی آبمیوه از تو پاکت بود که نی خورد به چشم لنا یک مقدار خیلی کم هم از چشمش خون اومد که البته ما مطمئن نبودیم که دقیقا کجا خورده و فکر کردیم که حتما یک قسمتی از پلکش خورده و چیزی نیست برای همین هم پیش دکتر نبردیمش تا اینکه چند روزی بود که احساس می کردم که لنا بعضی وقتها که کارتون می بینه چشمشو ریز می کنه همین شد که بردمش پیش دکتر،دکتر بعد از نگاه کردن با دستگاه گفت که یک زخم قدیمی توی چشمشه که همون باعث ضعیف شدن چشم راستش شده و یک قطره داد و گفت سه روز اینو بریزیم و بعد بیاریم برای معاینه دوباره و گفت که احتمال داره که لنا عینکی بشه از این موضوع خیلی ناراحتم و همش از خدا می خوام که اینطور نشه روز اول انقدر گریه کردم که خدا می دونه و بابت این موضوع هم خودمو و رامین و مقصر می دونم چون اول اینکه مواظبش نبودیم که نی و به چشمش زد و دوم اینکه وقتی اونجور شد دکتر نبردمو و حرف رامین و گوش دادم نمی دونم چرا این دفعه اصلا نترسیدمو فکر نکردم که چیز مهمیه من که همیشه لنا تا عطسه می کرد در مطب دکتر بودم نمی دونم چرا این دفعه بی خیال شدم.هر کی هم که می رسه بهم میگه انقدر روی بچه حساسی که همش سر بچت بلا می یاد نمی دونم یکبار حساس نبودم و این بلا به سرم اومد حالا اگه حساس نباشم چی می خواد بشه خدا به خیر بگذرونه.

عسلم

عسلم

عسلی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامی ارمیا
1 مرداد 92 11:40
ماشالله چه دختر نازی دارین.... ارمیای من تو مسابقه نینی شکمو شرکت کرده و واسه برنده شدن به رای شما نیاز داره . عکسشو ببینید بعد رای بدین . لطفا کد 589 را به ش 20008080200 پیامک کنید
مامان اریو
11 مرداد 92 2:13
عزیز دلمممممم اخه دخمل به این خوشگلی کی داره 1000روزگیش هم مبارک نگرانم کردی سارا جان چشم خیلی حساسه انشااله که چیزی نیست زود خبرش و بده