جشن عقد دایی سعید
سلام بعد از یک خواب خرسی طولانی دوباره اومدم این یک ماه گذشته رو حسابی درگیربودم چون هفتم خرداد جشن عقد دایی سعید بود و همه کارها و مسئولیتی که بر عهده خانواده داماد بود بود به گردن من افتاده بود چه استرسی داشتمو چه قدر حرص و جوش خوردم خدا می دونه تا کارها رو درست انجام بدم و این مراسم به خوبی خوشی انجام شد و جای همه خالی خیلی خوش گذشت تا یک شب قبل از جشن پای راستم انقدر درد می گرد که نمی تونستم قدم از قدم بردارم فکر کنم به خاطر اعصاب بود ولی روز جشن نمی دونم چه معجزه ای شده بود که این پا هم دردش خوب شد هم این که هر چی می رقصید بیشتر دلش رقص می خواست خلاصه جشن تموم شد و ما هم طبق معمول همیشه، بعد از جشن انگار که دممونو آتیش زده باشن ب...
نویسنده :
سارا
17:58