پرستو کوچولو

شیرین کاری عسلک

1391/7/10 14:03
نویسنده : سارا
204 بازدید
اشتراک گذاری

دختر خوشگلم شیرین مامان سلام

می خوام الان از شیرین کاری های عسلم بگم خیلی با مزه شده تازگی یاد گرفته منو به اسم کوچیک صدا می کنه و می گه ساآ البته بعضی وقتها به باباش هم می گه مایین همون رامین دیروز با دخترم رفتیم دفتر بابایی تا عمو سعید را دید با صدای بلند گفت سعید اونم سرش شلوغ بود وموکل داشت با این همه ذوق زده شد و نتونست جلوی خودش و بگیره و یک جونم غلیظ به لنا گفت.

چند وقتی هم هست که وقتی با هم تاکسی سوار می شیم به زور پول و از من می گیره و هی می گه آقا آقا و می ده به راننده دو سه روز پیش خونه بابا بزرگ بودیم وتوی اتاق عمه مژگان نشسته بودیم که دیدم لنا رفت سراغ لوازم آرایش عمش یک آیینه کوچیک برداشت با یک رژ و مدادخیلی جدی رفت یک گوشه نشست وشروع کرد به مالیدن اونها به صورتش توی یک دستش هم آیینه بود بهش گفتم لنا چیکار می کنی خیلی بامزه برگشت یک نگاه عاقل اندر سفیه به من کرد و گفت آیش یعنی آرایش دیگه از خنده مرده بودیم عمه مژگان هم گفت خدا به دادت برسه سارا فکر کنم دخترت از اول دبستان آرایش کرده مدرسه بره.

لنا الان تقریبا تمام کلماتی رو که می شنوه را می گه ومنظورش را کاملا می فهمونه اما هنوز جمله نمی سازه واین موضوع یک کمی منو نگران کرده البته شاید هم نگرانی من بی مورد باشه در زیر چند تا ازاونها رو می نویسم که خودش هم در آینده از خوندنش لذت ببره

اگور=انگور -             آیش=آرایش-                 آگا=آقا-              تاق= اتاق       عیریسی=عروسک

قام قام=ماشین       عییز= عزیزم                 جاوو=جارو           عمه=عمه       رف= رفت

اومد=اومد               تاتا=تاپ                    تفش=کفش         چخ=چرخ          عسک=عکس

ابس=اسب              آپو=هاپو                    شیش=شیر       پوشا=پوشک       ماس=ماست

پو=پول                   دس=دست               با=پا                   شابار=شلوار       پشر=پسر

این قسمتی از کلمات لناست امیدوارم که عشقم زودتر بتونه جمله هم بسازه و خوب حرف بزنه ولی ای کاش الگو یا چیزی بود که می تونستم با اون بسنجم که لنا بطور عادی داره حرف می زنه یا حرف زدنش دیر شده.یکماه دیگه دخترم دوساله می شه باید واسه تولدش برنامه ریزی کنم ولی اصلا نمی دونم چیکار کنم شاید به خاطر مشکلاتی که این چند وقت به خاطر خونه داشتیم حوصله ندارم یا اینکه چون توی اردبیل تنها هستم و زیاد دوست و فامیلی ندارم اما بابایی لنا خیلی مشتاق که یک جشن حسابی بگیریم خیلی دلش خوشه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)