بدون عنوان
سلام عزیزکم
بلاخره وقت کردم یک سری به وبلاگت زدم تو این چند روز گذشته دو سه بار با دخترم تنهایی رفتیم بیرون البته یکبارو با عمه سمیه رفتیم و خوشگلمو تو کالسکه نشوندیم راستشو بخوای با این خیابونهای پر چاله چوله مثل دو تا پت و مت عمل می کردیم و اصلا نمی تونستیم کالسکه رو خوب برونیم ولی بلاخره موفق شدیمو بعد از کمی گردش رفتیم خونه بابا بزرگ خیلی خوش گذشت مخصوصا که همش از دست خودمون و پت و مت کاریمون خندمون می گرفت، عسلمم که دیگه نگو از اون موقعبه بعد تا شال و روی سرم می بینه فکر می کنه که می خوام ببرمش گردش برای همین ذوق می کنه و دست و پا می زنه، امروز با بابا بزرگ تو آلمان حرف زدمو برای دخترم و هیربد داداش سفارش کرم ضد آفتاب دادم،چون خاله لادن می گفت که هر وقت هیربدو بیرون می بره پوستش می سوزه و نمی تونه به کرمهای ایرانی هم اطمینان کنه.النم که می نویسم لنا توی روروئکه و با صدای بلند می خنده و ذوق می کنه الهی فداش بشم خیلی با مزست،فعلا باید برم تا ببینم کی می تونم دوباره بیام و به وبلاگت سر بزنم.