پرستو کوچولو

مامان غرغرو

1391/9/22 22:53
نویسنده : سارا
331 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

امروز این دومین پستیه که می گذارم حالا که می نویسم ساعت یک وبیست دقیقه نیمه شبه ومن از استرس بی خوابی گرفتم و نتونستم بخوابم هوای اردبیل هم که قربونش برم طبق معمول طوفانیه و صدای باد رعشه تو وجود آدم می ندازه از طرفی هم که رامین تو راهه و  نزدیک مرز برف اومده اونها که اصولا ساعت 12 مرز و رد می کردن هنوز یکساعتی تا مرز راه دارن منم یک ساعتی بود که تماس می گرفتم ورامین جواب نمی داد و خدا می دونه که داشتم دیوونه می شدم تا اینکه همین الان گوشیش و جواب داد نگو روی سایلنت بوده و آقا هم خواب بوده من نمی دونم خدا به مردها چقدر بی خیالی داده تو شرایطی که من اینجا پرپر می زنم آقا به راحتی خوابیده و انگار نه انگار خدایا به من صبر بده آخنمی دونم تا درسش تموم شه فکر کنم یا من دیوونه می شم یا حداقل اینه که 10 سال پیر بشم تازه بدترین جای ماجرا اینه که بعد همه از پزشو می دن که پسرمون ال و بله ولی نمی گن که من بد بخت چه مصیبتی رو تحمل کردم و چیا کشیدم وای از این طوفان خیلی از صدای باد می ترسم لنا جونم عسلم اگه بعدها بزرگ شدی و وبلاگت و خوندی نگی مامانم چقدر غرغر می کنه ها نه مامان جان های و هوی منو نبین اینجاست که راحت مینویسم والا وقتی بابات می یاد باور کن هیچی بهش نمی گمو فقط کلی بهش می رسم خیال باطل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

بیتاسل
18 آذر 91 2:39
با احساس و زیبا موفق باشین
عمهی الینا
19 آذر 91 15:25
سام من اولین باره از سایت دیدن می کنم و از طریق نازنین زهرا اشنا شدم خیلی کار خوبی کردین که این وبلاگو گذاشتن