پرستو کوچولو

قشنگترین خاطر ه های زندگیم

1389/11/15 17:59
نویسنده : سارا
392 بازدید
اشتراک گذاری

امروز که برات می نویسم ۱۰ روزه که وارد چهارماهگی شدی و تقریبا ۲۰ روزه دیگه باید واکسن نوبت سومت را بزنیم از همین الان غصه ام گرفته،عزیزم می خوام از وقتی برات بنویسم که اولین بار برای فهمیدن جنسیت تو به سونو گرافی رفتیم من و بابا با خاله لادن که البته خاله لادنم هیربد کوچولو رو توی شکمش داشت و میدونست که نی نیش پسره وقتی رفتیم واسه سونوما کرج بودیم و تو ۱۵ هفتت بود و البته دکتر اجازه داد که باباتم با خاله لادن بیاد توی اتاق اونموقع تو همش تکون می خوردی و دستتو بالا و پایین می بردی من که خیلی نگران بودم به آقای دکتر گفتم دکتر سالمه تکون می خوره بعد اون خندید و توی مانیتور دستات و نشون داد که مرتب بالا و پایین می رفت بابا رامین خیلی ذوق زده شده بود می گفت داره برای باباش دست تکون می ده من دل توی دلم نبود که بدونم دخملی یا پسر چون  من و بابا خیلی دوست داشتیم که دختر باشی وقتی که آقای دکتر به بابایی رو کرد و گفت که دختره بابا چنان ذوقی کرد و چنان خندید که دکتر گفت پس دختر می خواستی که اینقدر خوشحال شدی و بعدم گفت واقعا که دختر یک چیز دیگست البته یک کمی زیاده روی می کرد چون دختر و پسر فرقی نداره و هردو تا شون نعمت خدای بزرگ هستند به انسان،بعد از اون ما خیلی خوشحال شدیم و رفتیم خونه خاله فاطمه و قرار بود با خاله حوری که یک هفته ای بود از آلمان اومده بود بریم خیابون بهار برای خرید سرویس کالسکه تو با آقا هیربد، بعد از اونموقع چند بار دیگه هم به سونو گرافی رفتم ولی اولین سونو گرافی که در ۵ هفتگی از تو کردیم وصدای قلب قشنگتو برای اولین بار شنیدیم و بعد از اون زمانی که جنسیتتو فهمیدیم برای من و بابایی شیرین ترین خاطره زندگیمون بود چون اونموقعی که مامان فهمید که تو رو توی دلش داره تو حالت زیاد خوب نبود و دکتر گفته بود که اطراف جنین هماتوم جمع شده و همین باعث شده که جنین رشد نکنه و از طرفی امکان سقط جنین خیلی بالاست و اگه تا تاریخ ۷ فروردین که همون ۵ هفتگیت بود، قلب تشکیل شد و جنین رشد کرد نی نی سالم می مونه در غیر اینصورت اونو از دست می دی من خیلی غصه خوردمو گریه کردم شب وروز نداشتم مامان بزرگا بابا بزرگاتم همینطور خیلی ناراحت بودند بعد بابا بزرگ کمال اومد من و بابا رو زورکی برد خونه خودشون گفت میای اونجا می خوابی و دست به هیچی نمی زنی تا زمانی که مطمئن بشیم که بچه حالش خوب شده خلاصه برات نذر هم کرد که سالم بمونی راستشو بخوای برام خیلی سخت بود که بخوابمو هیچ کاری نکنم داشتم دق می کردم ولی تحمل کردم تا موقعی که فهمیدیم مشکل رفع شده وقلب قشنگت میزنه می دونی اونروز صدای قلب تو قشنگترین صدایی بود که توی عمرم شنیدم.  وهیچ وقت اون روز قشنگو فراموش نمی .خدایا شکرت از نعمتی که به من دادی.

                                                                  تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)