لنا بلاچه
سلام دختر بلا
الان دو روزه که بالا خره موفق شدم خواب لنا رو تنظیم کنم البته خدا کنه که ادامه پیدا کنه و دیگه لنا نیمه شب از خواب بیدار نشه که همه رو بیچاره کنه و این امر مهم به این ترتیب بود که شب تا ساعت 11 اصلا نمی ذارم بخوابه و از طرفی عصرها بیشتر از دو ساعت اجازه خواب بهش نمی دم که البته خیلی کار سختی بود و این که عصر ها لنا رو با خودم بیرون می برم تا خسته بشه و بخوابه شب هم که طبق دستور دکترش قرص خواب آور رو بهش میدم که فکر نمیکنم در مورد لنا خیلی جواب بده امروز صبح وقتی ساعت 7 از خواب بیدار شد آوردمش و روی تخت خودم گذاشتمش دیدم که داره با با دستاش به پیریز برق دست می زنه و هی انگشت تو سوراخ برق می کنه بهش گفتم لنایی مامان جان برق خطرناکه آتیش داره دختر خوب دست به برق نمی زنه چون دستاش آتیش می گیره دیدم که زود دستش و کشید کنارو گفت مامان برق جیز جیز منم از اینکه لنا انقدر خوب حرفمو گوش داده خوشحال شدمو کلی ذوق کردم ولی هنوز دو ثانیه نگذشته بود که چشمت روز بد نبینه دیدم لنا هی می گه مامان مامان پا برق پاش و فشار می داد به پیریز برق و می خندیدن یعنی اینکه دستمو دیگه نمی زنم پامو می زنم البته این کارها زیاد از لنا بعید نیست مثلا چند وقت پیش لنا انگشتش رو توی دماغش کرده بود رامین عصبانی شد و بهش گفت لنایی این کار بدیه بچه خوب دست به دماغش نمی زنه ولی لنا طبق معمول لج کرد و بیشتر دست به دماغش زد رامین که حسابی جوش آورده بود سرش داد زد و دعواش کرد ولی لنا همچنان ادامه داد،منم به رامین گفتم عکس العمل نشون ندی یادش می ره چند روز از این ماجرا گذشت و لنا کامل این موضوع و فراموش کرد تا اینکه یک بار دیگه پدر و دختر با هم دعواشون شد البته سر یک موضوع دیگه که تا لنا دید باباش عصبانیه برای اینکه حرص اونو در بیاره دو تا انگشتش رو با هم کرد توی بینیش و هی گفت بابا و باباش و صدا کرد تا ببینه از دست این بلاچه دیگه ما موندیم چیکار کنیم.