مصاحبه سفارت
سلام
این چند وقت رو درگیر رفتن به تهران برای مصاحبه بودم با رامین و لنا با هم به سفارت رفتیم وسه هفته دیگه جواب قطعی می دن ولی به دعوتنامه لنا گیر دادن و گفتن که با دعوتنامه تجاری بچه رو نمی تونید ببرید و باید براش دعوتنامه توریستی بفرستند خلاصه با ما مصاحبه کردن ولی زیاد امیدی به گرفتن ویزا ندارم احتمالا رامین ویزا می گیره اما به من نمی دن چون من خانواده ام اونجا هستن می ترسن که منم برم و دیگه بر نگردم از ماجرای اون روز بگم که لنا دم در سفارت خیلی شیطونی می کرد و هی به این و رو اون ور می رفت برای همین بهش گفتم لنا اگه شیطونی کنی اینا به ما اجازه نمی دن که بریم پیش بابابزرگ توپولی این تو ذهن لنا موند و وقتی برای مصاحبه به باجه مصاحبه رفتیم تا اون خانومی رو که مصاحبه می کرد و دید که داریم باهاش حرف می زنیم بلند داد می زد و می گفت خاله اجازه بده برم بابابزرگ کپلی ببینم هر چی بهش گفتم لنا آروم باش هی چیز نگو اصلا گوش نمی داد و بیشتر می گفت خاله .... منم از این می ترسیدم که زنه فکر کنه ما به بچه یاد دادیم برای همین فقط داشتم حرص می خوردم اونجا هم که همه عقده ای تشریف دارن خلاصه این که مصاحبه تموم شد و امید من هم برای رفتن به دیدن خونواده ام روز به روز کمتر از قبل می شه یک جورایی احساس افسردگی دارم احساس می کنم که یکی داره مرتب مغزمو فشار می ده آستانه صبرم خیلی پایین اومده و دیگه در مقابل شیطنت های لنا صبر ندارم احساس ناراحتی و فشار زیادی دارم.